ع لوم مرب وط به ان رژی

اولین بار که فهمیدم خشمم انرژی منفی زیادی تولید می کنه مربوط میشه به سن شانزده سالگی .بابای من آدم سر و ساده ای بود در عین حال روزی لوطی(نمی گم دست و دلباز چون در جاهایی خساست داشت اما مرام او باعث میشد.... )خلاصه یکی از همکارانش در اصف هان مهد گذشت و ایثار مورد توجه درویشی قرار گرفته و.........

بگذریم در اوضاع نابه سامان آنروز به خاطر درویشی حال خوشی پیدا کرده و بیشتر بامرام شده بود و دیگه ........فقط من می دونم چه افراطی !!!!!!!!

برادر این همکارش هر چند پسر موجهی بود اما اصلا سنخیتی با ما  نداشتیم و به خودشان اجازه داده بیایند خواستگاری من !!!!!! (نمی دونید در شانزده سالگی چه غول مغروری من بودم ) برای همین به من برخورد

تازه دوماه بعد از جواب رد ما .آمده و ماشین بابای من را قرض گرفته برای خرید عقدش!!!چون من حرصم گرفت تو دلم گفتم انشالله تصادف کنید که اینقدر رو دارید 

رفتند و با ماشین تصادف کرده برگشتند و حتی به روی خودشان نیاوردند و خرج تصادف آنها را بابا داد.

دومین بار وقتی من عصبانی شدم گفتم الهی خانه پدر شوهر آتش بگیرد و خراب شود و چون در آن خانه گرمایی برای آتش نبود و یخ زیاد بود خانه را آب گرفت (خانه خراب شد )اما منجی فروریختن خانه برادر شوهر عوضی من شد که پدر شوهرم را از حرص دلش هم خیلی تلکه کرد

و هم باعث شد(یک دختر رو  دهاتی ها بندالش کرده بودند و حرص دلش ..... )روابط ما با این عوضی ها تیره تر شود.

ععصبانیت های ریز و درشت زیاد داشتم مثلا یکبار وقتی دختر بودم از دست بابام عصبانی بود نصفه شب بارون اومد و دیدم بابا در ایوان داره رختخواب جمع می کنه گفتم الهی بیفتیو(می خندم چون بچه بودم ) و  افتاد فرداش بهش گفتم که ......و اونم درسهای عرفانی به من داد و خلاصه اینها اتفاقات قابل عرض از خشمم بود بعضیاش گفتنی نیست

اما بگم مطابق درسهای پدر و مادر انرژی مثبت زیادی هم با محبت و صداقتم داشتم که تعریف از خود محسوب میشه ولی اینقدر بود که حتی مادر شوهر حیوان صفت منم می گفت نمی دونم چرا هر دختری شما رو می بینه بختش باز میشه؟ دو تا دختر عموهای شوهرم هفته بعد از اینکه (یکی ما رفته بودیم خونه شون و یکی دیگه از دخترعمو ها اونها اومده بودند و هفته بعد )  عقد کردنداولی رو به انرژی مثبت خودم و خودش که گره خورد نسبت میدم و دومی رو به انرژی مثبت صداقتم .بماند چگونه

بارها شده از ته قلبم آرزوی خوب برای دیگران کردم و محقق شده

ااینها رو گفتم بگم چهارشنبه ها با یک مدیر انرژی منفی هستم دو سال پیش هم بودم ولی به مدد درس مورد تدریسم قرآن زیاد کانتکت نداشتیم

خلاصه دیروز دیدم از بس این مدیر عجله داره و انرژی منفی منم برداشتم چه سوالات سختی بهشون دادم مطمئنم سه نمره میانگینم میاد پایین. اما در عوض اون مدرسه که مدیرش مثبته و کاری به کار آدم نداره سوالات رو سر فرصت دادم تایپ کردم و چه سوالات باقلوایی

یک شخصی که نمی دونم هنوز پست من تموم نشده(داشتم می نوشتم مجبور شدم ما بشم )خلاصه اومده گفته ترسناکم  .پست من مانور قدرت بود وگرنه موضوع آن چیز دیگری است.

داشتم از انرژی ها می گفتم : کارهای خوب و صفات خوب انرژی مثبت دارند و افکار و صفات و رفتار بد انرژی منفی دارند.

من  یا هر کسی اگر حس خوبی دارد مربوط به انرژی خودش است.حسودها بخیل هایی که در خونه ما میاند(مثل گاو بی اجازه ).چون انرژی منفی دارند و دلشون می خواد ناخن بزنند دعوا بشه همینطورم میشه 

و غافل اند از اینکه اگه روزی خشم من به جوش بیاد و گره بخورد با انرژی منفی آنها ،درب و داغون می شوند.سندش هم اینکه شنبه گفتم خدایا دستشان را قطع کن و دوشنبه تلگرام قطع شد.

می دونم که انرژی منفی خشم من به خودمم ضربه میزنه ولی بعد از اینکه ابزار الکترونیکی خونه عوض شد تصمیم دارم برم رو دور انرژی همیشگی خودم بدون خشم واگذارشون می کنم به خدا بالاخره خدا جزای کسانی که پنج میلیون وسیله الکترونیکی به دیگران ضرر می زنند را به موقع خواهد داد جزای کسانی هم که خوشبختی دیگران رو نمی تونند ببینند هم میده

و کسی هم اینجا ادعاش نشه خیلی انرژی مثبته 

همه ما وقتی آدم انرژی منفیی را دیدیم  و انرژی خودمونم خشم بوده در دل گفتیم خدا خفه ات کند  و وقتاییم که انرژی خودمون مثبت بوده گفتیم خدا عقلت بده و وقتی آدم خوب و مثبتی دیدیم گفتیم خدا حفظت کنه.

بستگی داره چقدر مثبت باشید وگرنه تمام انرژی های منفی که با حسادت حماقت دزدی وارد زندگی من می کنید به خودتون بر میگرده( خودتون رو توجیه نکنید چون خره دزدی می کنه چرا من نکنم؟هر خری هر کاری کرد به خودش ضربه زده.مگه گوسفندید که دنبال گوسفندای دیگه راه افتادید؟ )

از گرفتاری های همیشگی من...